سرنوشت صدام در انتظار مسعود بارزانی!
تاریخ انتشار: ۱۷ شهریور ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۶۳۷۸۵۳
به گزارش «تابناک» به نقل از مهر، پایگاه خبری المعلومه عراق مینویسد: معروف است که دستگاههای اطلاعاتی آمریکا و موساد رژیم صهیونیستی با طرح و رواج شعار مشکوک موسوم به «امت عربی واحده؛ پیام جاودانه» توانستند در عراق پایهگذار بدعت انفصال اقلیم کردستان عراق و حامی تشکیل «دولتی موسوم به اقلیم کردستان بزرگ» و نیز زمینه تصاحب قدرت توسط صدام حسین را فراهم کنند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به نوشته المعلومه، دستگاههای اطلاعاتی آمریکا و موساد همانگونه که بیش از ۳۵ سال به طور پنهانی از حکومت دیکتاتوری صدام حسین حمایت کرند؛ به همان شیوه نیز این رویه را در حمایت از «مسعود» برای تصاحب سلطه علی رغم خشم کردها در شمال عراق ادامه دادند
و به گواه تاریخ، صدام و مسعود اینک در رقابتی شدید با یکدیکر در حال سرسپردگی و خوش خدمتی و انجام مأموریتها محوله از سوی نهادهای اطلاعاتی غرب در نابودی و کشتار بیرحمانه شهروندان آزاده عراقی و خاموش کردن روح نهضت بیداری و توسعه عراق با دستاویز نزاعهای فرقهای، طایفهای و نژادی بودند.
به گزارش المعلومه، آمریکا و رژیم صهیونیستی با حمایت همه جانبه از نظامهای دست نشانده خود طی دهههای گذشته مانع از خیزش هرگونه نهضت اسلامی به ویژه در عراق و به شکل عام در منطقه غرب آسیا شوند.
مسعود بارزانی پا به پای صدام حسین
این یادداشت میافزاید: صدام حسین، دیکتاتور مقبور عراق که همواره از سنتهای بدوی بادیهنشینان اعراب [ملی گرایی] دم میزد، به ادعای خود توانست به فاصله کوتاهی روح آزادمنشی و انسانی مردم عراق را پایمال کند و با کشتار بیرحمانه آزاداندیشان، به زعم باطل خود، خاک عراق را از هرگونه اندیشههای ضد دیکتاتوری و متعالی تهی کند.
به گواه المعلومه، این شیوه نابخشودنی را مسعود نیز پا به پای صدام به فعلیت رساند و در برابر مردم دو گزینه بیشتر وجود نداشت یا از شرف و کرامت انسانی خود فاصله گیرد و آنان همراه با خانواده و عشیره خود به بندگی صدام در آیند و در غیر این صورت، قتل و کشتار در انتظار آنان بود.
المعلومه مینویسد: این رویه پلید صدامی را نیز مسعود بارزانی در شمال عراق پیاده کرد؛ به نحوی که، شمال عراق را ملک ویژه خاندان خود دانست تا جایی که هر یک در اجرای سلطه ددمنشانه خود با دلگرمی از سمت غرب از همدیگر سبقت میگرفتند.
به طوری که بازرانی نیز هرگاه در معرض خیزش اعتراضات کردهای در شمال عراق قرار میگرفت، با اتخاذ شیوه صدام همانگونه که وی در برابر اعتراضات شیعیان عراق که ۷۰ درصد شاکله جمعیتی عراق را شامل میشدند، اقدام به کوچاندن، زندانی، قتل و طرد اجباری آنان و اسکان اتباع کشورهای مصر، سودان و غیره میکرد؛ همین شیوه را نیز بازرانی در سیاست سرکوب مخالفان در پی گرفت.
مقالهنویس المعلومه در ادامه میافزاید: پس از انتفاضه شعبانیه در سال ۱۹۹۱ که پس از عقب نشینی ارتش عراق از کویت رخ داد، شراره انتفاضه در ۹ استان عراق از جمله در بصره تا شمال عراق شعله ور شده بود و بیم سقوط نظام دیکتاتوری صدام از سوی نهادهای اطلاعاتی غرب میرفت؛ اما موساد «اسرائیل» از اوضاع امنیتی شمال عراق به ویژه منطقه تحت کنترل مسعود بارزانی به عنوان سرسپرده تل آویو اطمینان خاطر داشت.
در شرایطی که انتفاضه مردم عراق از جنوب تا مرکز و شمال عراق شعله ور شده بود؛ دستگاه اطلاعاتی موساد و آمریکا با چراغ سبز به رژیم صدام دستور کشتار بیرحمانه مردم را صادر کردند؛ اما در شمال عراق، نهادهای اطلاعاتی غرب مانع از کشتار معترضان عراقی در شمال در نواحی تحت کنترل بارزانی شدند؛ زیرا غرب سیاست حمایت از خاندان بارزانی را برای سناریوهای آتی خود در پیش گرفته بودند.
واکاوی علل توقف سرکوب خیزش انتفاضه شعبانیه در شمال عراق از سوی صدام!
مقالهنویس المعلومه با طرح این پرسش که چرا صدام سیاست سرکوب اهالی عراق در جنوب، مرکز، بغداد و سایر مناطق عراق را در خاموش کردن انتفاضه شعبانیه با قدرت تمام پیاده کرد؛ اما در شمال عراق اینگونه عمل ننمود؟ اینگونه به گواه تاریخ پاسخ میدهد که، آری؛ دستگاه اطلاعاتی آمریکا و موساد مانع از این امر شدند.
به نوشته این رسانه عراقی، ماشین کشتار صدام در انتفاضه شعبانیه ۱۹۹۱ در شمال عراق عمل ننمود، زیرا مسعود بارزانی به عنوان یکی از گماشتگان و سرسپردگان تل آویو باید پس از پایان مأموریت سرسپردگی صدام باید نقش محوری خود را در تکمیل نقش صدام در ادامه سناریوهای موساد ایفا کند؛ زیرا صدام دیگر مهرهای سوخته و آشکار بود و باید هر چه سریعتر از میان میرفت.
به گزارش المعلومه، مسعود بارزانی اینک با پوشش لباس شریف کردها پا در جای صدام نهاده بود و با حمایت غرب با دمیدن به انتفاضه شعبانیه در شمال عراق ضد رژیم صدام توانست با چراغ سبز تل آویو بر اقلیم کردستان تسلط یابد.
به نوشته تحلیلگر المعلومه، انتفاضه جنوب و مرکز عراق با خیزش عراقیهای آزاده با هدف سرنگونی نظام دست نشانده آمریکا و اسرائیل صورت گرفت و بایستی در نطفه خفه میشد و با سناریوی آمریکایی شمال عراق از ماشین سرکوب صدام در امان ماند تا امروز کانون فتنه گری ضد عراق و سایر مناطق در منطقه غرب آسیا شود.
به همین منظور، موساد با حمایت از خاندان بارزانی و چراغ سبز به شیوه صدام معدوم به کشتار و کوچاندن اجباری معترضان کرد شمال عراق در جریان انتفاضه پرداخت و فعالان آزاده شمال عراق در مناطق کوهستانی دهوک پناهنده شدند و موساد با نگرانی از خیزش جدیدی از انتفاضه در اربیل با چراغ سبز به صدام دستور کشتار دسته جمعی و تجاوز به مردم خطه شمال عراق را صادر کرد و با این وجود مسعود با حمایت موساد در اربیل بر قدرت نشست؛ اما مردم کرد شمال عراق بارها اعتراض خود را بر وجود غیرقانونی حکومت بازرانی در اربیل و شمال عراق اعلام کردهاند و هرگز صدام دومی را در این خطه نخواهند پذیرفت.
در پایان تحلیلگر المعلومه مینویسد: مردم خطه شمال عراق هرگز اجازه ظهور صدام دومی را بر نخواهند تابید و چه بسا، مسیری که مسعود بارزانی طی میکند در مسیر دیکتاتوری صدام مقبور باشد و شاید بسیار بدتر از آن.
منبع: تابناک
کلیدواژه: سامانه سماح پیاده روی اربعین اربعین گروه بریکس قره باغ مسعود بارزانی کردستان عراق آمریکا موساد صدام سامانه سماح پیاده روی اربعین اربعین گروه بریکس قره باغ انتفاضه شعبانیه مسعود بارزانی شمال عراق صدام حسین چراغ سبز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۶۳۷۸۵۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سابقه سیاه تشکیلات خودگردان از «انتفاضه فلسطین» تا «طوفان الاقصی»
به گزارش خبرگزاری مهر، شبکه خبری الجزیره در مجموعهای از مقالات خود به بررسی نقش تشکیلات خودگردان فلسطین در روند ۶ ماهه جنگ پس از عملیات طوفان الاقصی پرداخت و نوشت که موضوع فلسطین امروز در مرحلهای سرنوشتساز قرار دارد. آمریکاییها اعلام کردهاند که نیازمند تشکیلات خودگردان به روز شده هستند. در همین رابطه محمد أشتیه نخستوزیر سابق تشکیلات خودگردان اعلام کرد که تشکیلاتی که اسراییلیها و متحدان آن میخواهند، تشکیلات ما نیست. وی در عین حال پس از اعلام این موضوع استعفای خود را به محمود عباس رییس تشکیلات خودگردان تقدیم کرد، چرا به بنا به نقل قول وی «مرحله آینده و چالشهای آن نیازمند ساختار حکومتی و سیاسی جدیدی است که اوضاع جدید در نوار غزه را مدنظر قرار دهد.»
به این ترتیب تشکیلات خودگردان سیگنالهای موافقت خود را با نوآوری آمریکایی- اروپایی در درون خود اعلام کرد تا بتوانند در آنچه طرح غرب برای روز پس از جنگ معرفی شده، نقشی داشته باشند.
در این مجموعه تلاش خواهیم کرد مقالاتی که در رابطه با اقدامات تشکیلات خودگردان در روند جنگ غزه انجام داده را بررسی کنیم
تشکیلات خودگردان؛ به نام فلسطین و به کام صهیونیستها
«محمود عباس» به عنوان رییس تشکیلات خودگردان فلسطین که طی دو دهه گذشته و بعد از انتفاضه دوم فلسطین تاکنون همواره در خدمت اهداف اشغالگران صهیونیست عمل کرده و در جنگ کنونی غزه هم مواضع بسیار خائنانه ای در قبال این رژیم اتخاذ کرد و تنها کم مانده از جنایات آن علیه مردم غزه هم دفاع کند، وی اکنون بیصبرانه منتظر شکست مقاومت در غزه است تا دوباره خود و تشکیلاتش را به عنوان جایگزینی برای مقاومت مسلحانه در غزه معرفی کند.
در حالی که نزدیک به ۳۰ سال از ایجاد تشکیلات خودگردان فلسطین میگذرد، اما سران این تشکیلات به جای اینکه به فکر مردم فلسطین باشند، تنها طمع قدرت دارند و برای ماندن در قدرت، از هیچ خدمتی به آمریکا و اسراییل دریغ نمیکنند و همواره در برابر همه تحرکات ملی فلسطینیها از جمله انتفاضههای این مردم ایستادهاند.
تشکیلات خودگردان از زمان تاسیس خود، تشکیل کشور فلسطین را به مردم این سرزمین وعده داده بود و بر همین اساس اقدامات خود برای سرکوب مقاومت را توجیه میکرد. دهه ۱۹۹۰ شاهد شکنجههای گسترده این تشکیلات علیه گروههای مقاومت فلسطین از جمله حماس و جهاد اسلامی بود. به عنوان مثال در آن زمان مقامات تشکیلات خودگردان اولین کشتار خود را در «جمعه سیاه» علیه مردم فلسطین که در راهپیمایی مسالمت آمیز برای حمایت از مقاومت در غزه شرکت کرده بودند انجام دادند و در نتیجه حمله عناصر این تشکیلات به مسجد فلسطین در غزه ۱۳ نمازگزار شهید و ۲۰۰ نفر دیگر زخمی شدند.
از اواسط دهه ۱۹۹۰ تا پایان آن (با شروع عملیات «انتقام مقدس» به رهبری اسیر «حسن سلامه» نویسنده کتاب «۵ هزار روز در برزخ» در زندانهای رژیم صهیونیستی) تشکیلات خودگردان فلسطین وارد مرحلهای سیستماتیک برای ضربه زدن به مقاومت شد. سران تشکیلات خودگردان در این مرحله شروع به خیانت علنی علیه مردم فلسطین و تحویل دادن رزمندگان مقاومت به دشمن صهیونیستی کردند. «غاز الجبلی» رییس پلیس وقت تشکیلات خودگردان در آن زمان گفت که ما سیطره بر همه مساجد و دانشگاهها و کمیتههای فلسطینی را بر عهده میگیریم و حماس و جهاد اسلامی را نابود میکنیم.
مقاومت فلسطین در برابر خیانتهای تشکیلات خودگردان
این همان دورهای است که «محمد الضیف» فرمانده کل گردانهای عزالدین القسام، شاخه نظامی حماس و همراهانش شروع به ایجاد مسیری بیپایان برای مقابله با اشغالگری و اثبات این واقعیت کردند که وعده تشکیل دولت فلسطین که توسط تشکیلات خودگردان داده شده بود، یک سراب است.
در این دوره مقاومت اسلامی در فلسطین به نمایندگیِ حماس و جهاد اسلامی در گفتار و عمل شروع به مخالفت با توافق خاینانه اسلو کردند و شکاف میان مقاومت و تشکیلات خودگردان فلسطین روز به روز بیشتر شد و آنها درواقع دو نقطه مقابل هم بوده و هستند.
در دهه ۱۹۹۰ اشغالگران نیت واقعی خود را نشان داده و شروع به گسترش شهرکسازیها و تثبیت اشغالگری خود در اراضی فلسطینی کردند و بنابراین مردم فلسطین کم کم متوجه شدند ایده تشکیل کشور فلسطین که توسط تشکیلات خودگردان وعده داده شده بود سراب است.
سپس در سال ۲۰۰۰ مردم فلسطین دومین انتفاضه خود را در اعتراض به توطئهها و خیانتهای دشمن صهیونیستی آغاز کردند و امید میرفت که این انتفاضه بتواند نتیجه مثبتی برای ملت فلسطین داشته باشد اما با توطئه دوباره آمریکا و اسراییل و همدستی تشکیلات خودگردان این انتفاضه در میانه راه متوقف شد و به مقصد نرسید.
در این زمان ایالات متحده مجدداً مردم فلسطین را در سال ۲۰۰۳ با ایده تشکیل کشور فلسطینی و ایجاد نقشه راه آینده و رسیدن به یک راهکار اساسی تا سال ۲۰۰۵ فریب داد. این فریبکاری آمریکا یک نمایشنامه تکراری بود و میخواست تشکیلات خودگردان به ریاست ابومازن را مجدداً در کانون توجهات قرار دهد. گروههای مقاومت برای مدت کوتاهی به ابومازن آرامشی را که میخواست، دادند و بنابراین او پروژه خود را برای نابودی مقاومت فلسطین آغاز کرد.
اما در سال ۲۰۰۷ مقاومت با عقب راندن نیروهای دشمن از نوار غزه، با این پروژه محمود عباس و تشکیلات وی مقابله کرد و بر غزه مسلط شد. گروههای مقاومت دراین مرحله اقدام به توسعه پروژه خود کردند اما به دلیل حضور نیروهای اسراییلی در کرانه باختری نتوانستند مقاومت را در این منطقه آنگونه که میخواستند گسترش دهند و کرانه باختری در اختیار تشکیلات خودگردان که در هماهنگی کامل با صهیونیستها بود قرار داشت.
تشکیلات ابومازن و شعار «نابودی انتفاضه نظامی»
به این ترتیب دو مسیر متفاوت برای غزه و کرانه باختری به وجود آمد. با روی کار آمدن ابومازن در سال ۲۰۰۵ انتفاضه دوم فلسطین به پایان رسید و او شعار «نابودی انتفاضه نظامی» را مطرح کرد که کاملاً در خدمت دشمن صهیونیستی بود. او شروع به جذب نیرو برای سرویس امنیتی تشکیلات خودگردان کرد و عناصر وابسته به مقاومت را به دشمن تحویل میداد؛ کاری که همین امروز هم میکند و طی سالهای گذشته شاهد خیانتهای بی حد تشکیلات ابومازن به مردم فلسطین و بازداشت نیروهای مقاومتی وابسته به گروههایی همچون عرین الاسود و گردان جنین و … و تحویل دادن آنها به اشغالگران بودهایم.
ضربه طوفان الاقصی به تشکیلات خودگردان
تشکیلات خودگردان فلسطین که مدعی است نماینده مردم فلسطین میباشد، درواقع یک نهاد کاملاً وابسته به آمریکا و رژیم صهیونیستی و تحت نظارت آنهاست. قدرت سیاسی این تشکیلات به مرور زمان از بین رفته و اعضای آن درگیر شبکه گستردهای از فساد شدند و تنها نقش امنیتی آن باقی ماند. به عبارت دیگر تشکیلات خودگردان که خودش را حاکم کرانه باختری میداند تبدیل به یکی از افسران ارتش اسرائیل شد که بدون هماهنگی این ارتش هیچ کاری نمیکند.
قبل از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ یعنی تاریخ آغاز نبرد طوفان الاقصی، با توجه به روندی که درباره آن صحبت کردیم و اقدامات خائنانه تشکیلات خودگردان، مساله فلسطین در آستانه نابودی قرار داشت و دیگر حرفی از دولت و کشور فلسطین در محافل منطقه و جهان مطرح نمیشد. اما عملیاتی که مقاومت انجام داد موجب شد تا آرمان فلسطین بار دیگر به کانون توجهات برگردد و نکته اصلی اینجاست که طوفان الاقصی بار دیگر یک واقعیت فراموش شده مهم را یادآوری کرد.
طوفان الاقصی نشان داد که ماموریت و هدف اصلی فلسطینیها «آزادسازی فلسطین» است. این عملیات نه تنها یک شوک وحشتناک برای رژیم صهیونیستی بود بلکه ضربهای بزرگ به تشکیلات خودگردان هم محسوب میشود؛ به طوری که این تشکیلات دیگر جایگاهی در میان مردم فلسطین ندارد و علاوه بر آن در روابط خود با صهیونیستها هم دچار چالشهای زیادی شده است.
بعد از محدودیتهایی که صهیونیستها علیه کرانه باختری بعد از جنگ غزه تحمیل کردهاند، وضعیت اقتصادی تشکیلات خودگردان به شدت وخیم شده است؛ جایی که رژیم اشغالگر بودجه این تشکیلات را به شدت کم کرده است و حدود ۲۰۰ هزار کارگر فلسطینی در کرانه باختری که در شهرک های صهیونیستی کار میکردند بیکار شدهاند.
مرگ اقتصاد فلسطین با سیاستهای ویرانگر تشکیلات ابومازن
طبق دادههای اداره مرکزی آمار فلسطین، بدهی های تشکیلات خودگردان فلسطین تا پایان سال ۲۰۲۲ بالغ بر ۳.۴ میلیارد دلار بوده است. علاوه بر آن طی یک دهه گذشته کمکهای بلاعوض و کمکهای خارجی و بین المللی که به تشکیلات خودگردان ارایه میشد به شکل قابل توجهی کاهش یافته است. به عنوان مثال در سال ۲۰۰۸ کمکهای خارجی به این تشکیلات برابر با ۲۸ درصد تولید ناخالص داخلی آن بود، اما میزان بعد از سال ۲۰۲۱ به کمتر از ۲ درصد رسید.
همین مساله بر وضعیت کرانه باختری در همه سطوح از جمله ساخت و ساز و بخش کشاورزی و صنعت و … هم تاثیر بسزایی داشت. اکنون نیز بعد از آغاز جنگ غزه همانطور که اشاره شد رژیم صهیونیستی به کارگران فلسطینی در کرانه باختری اجازه کار نمیدهد. این وضعیت حتی بر کارمندان وابسته به نهادهای تشکیلات خودگردان فلسطین هم تاثیر منفی زیادی داشته و از زمان آغاز جنگ غزه در ۶ ماه گذشته تاکنون آنها فقط به اندازه یک و نیم ماه حقوق دریافت کردهاند.
این وضعیت نتیجه سیاستهای مالی تشکیلات خودگردان است. بر اساس گزارش اداره مرکزی آمار فلسطین حدود دو سوم سهم مبادلات تجاری تشکیلات خودگردان در اختیار رژیم صهیونیستی است. به طوری که در سال ۲۰۲۲، ۸ درصد صادرات تشکیلات خودگردان فلسطین برای اسراییلیها بوده که کسری تراز تجاری آن ۳.۲ میلیارد دلار برای اسراییل سود داشته است.
رژیم صهیونیستی سیاست محاصره و فقیرسازی فلسطینیها را در قالب استفاده از نیروی کار بسیار ارزان فلسطینی اجرا میکند. قبل از جنگ غزه حدود ۲۰۰ هزار کارگر فلسطینی با حقوق بسیار کم در شهرکهای صهیونیستی در کرانه باختری کار میکردند و عملاً خودِ فلسطینیها هیچ اقتصادی در کرانه باختری ندارند. در این میان تشکیلات خودگردان هم با صهیونیستها همکاری ویژهای دارد و به عنوان مثال کالا و سوخت را با قیمت بسیار پایینتر از مصر و اردن و با مالیات کم وارد میکند و در اختیار اسراییلیها قرار میدهد.
به طور کلی با سیاست هایی که تشکیلات خودگردان پیش گرفته اقتصاد فلسطینیها کاملاً وابسته به رژیم صهیوینستی است و فلسطینیها نمیتوانند از منابع طبیعی موجود در سرزمینشان بهره برداری کنند.
«نصر عبدالکریم» کارشناس و مشاور اقتصادی در این زمینه میگوید که بخش بزرگی از نخبگان اقتصادی تشکیلات خودگردان معتقد به ادغام بیشتر بازار فلسطین با اقتصاد اسراییل هستند. نتیجه چنین رویکردی آن است که فلسطینیها هیچ اقتصادی نداشته باشند و هر زمان اسراییل خواست آنها را فقیرتر کند.
«ابراهیم شقاقی» دیگر پژوهشگر مسایل اقتصادی هم میگوید که سیطره اقتصاد رژیم صهیونیستی بر اقتصاد فلسطین ویژگی بارز دوره قبل از تشکیلات خودگردان بود و این تشکیلات هم آن را کاملاً تثبیت کرد. البته دوره انتفاضه اول فلسطین یک استثناء در این زمینه بود و مردم فلسطین توانستند با کمپین تحریمها و به راه انداختن انجمنهای مختلف، از مقاومت به عنوان ابزاری برای استقلال اقتصادی هم استفاده کنند و تا حدی هم موفق شدند اما این موفقیت پایدار نبود.
به این ترتیب تشکیلات خودگردان فلسطین که میگفت میخواهد سیاست را از اقتصاد جدا کند، یک مدل شکننده در اقتصاد فلسطین ارائه داد و نتیجه این بود که رژیم صهیونیستی کاملاً بر این اقتصاد مسلط گشته و شروع به غارت منابع و ثروتها و ظرفیتهای اراضی فلسطین کرد؛ کاری که امروز هم با شدت زیاد مشغول انجام آن است.
ادامه دارد...
کد خبر 6091738